فانوس عشق



پشت پنجره ايستــاده ام


ميرود کودک خندان در راه


پيرزن با سبـــدي در دستش


مانده اندر اين راه.




همچنان در خلوت افکار مغمومم


کودکـــے آرام و بي غصه


شاد و خندان در بهـــار ، اما بهـــاري 


که زمستان پيش رو دارد.


هوا سرد است،آري ايـــن زمســـتان است


غمـــان درها به رويش باز کرده


مي کشد در مسلخ دوران


نعره زن توفـــان، خشمگيــــن دريـا، راه لغــزان


پنجــــه در چنگال غصه، درد، دلتنگــــے


حســـــــــرت ايــام خوشحالــي


من! پريشاني غريب و خسته، ره گم کرده، ســـرگـــردان


مــانده اندر اين زمســـتان 


مانــده در راه 


همچنانکه پشت پنجـــره ايســتاده ام


رفتـــه آن کــودک خندان از راه


پيرزن با سبـــدي در دستــش


مــانده انــدر ايـن راه.










                                             #ف_رستگار


وارد حمام ميشويد
يک گوشه حمام سوسکي براي خودش جا خوش کرده
اگر براي کشتنش اقدام نکني و بگويي #سوسک دو متر آنطرف تر از من است و با من که کاري ندارد ، تمام مدت حمام کردن بايد گردنت را سمت سوسک نگه داري و آن را بپايي

دفعه بعد که وارد حمام شدي ميبيني يک سوسک شده دو سه سوسک گردن کلفت

يا بايد هر چه سريعتر براي از بين بردنش #اقدام کني يا باز هم تمام مدت هر سه سوسک را بپايي

موقع نشستن ، پا شدن ، شستشو و خلاصه تمام مدت

خدا نکند يک لحظه روي برگرداني و بعد ببيني يک سوسک از آن گوشه کم شده

#بيچاره ميشوي

با کوچکترين حس روي بدن فکر ميکني سوسک است که دارد روي تنت راه ميرود
بالا و پايين ميپري
#اعصاب و آرامشت بهم ميريزد
و گاها با ورجه وورجه زيادي يا به خودت آسيب ميزني يا حتي دچار خودزني ميشوي

#سوسک_گوشهء_حمام را بايد کشت
اگر به اين خيال باشي که به من کاري ندارد و بيخود چوب در لانه اش نکنم و کاري با آن نداشته باشم و نبايد براي از بين بردنش#هزينه کرد و کسي که براي از بين بردنش اقدام ميکند را طعنه ن ملامت کني ،
آنوقت است که سوسک ها به همان گوشه حمام کفايت نميکنند و نصف شب بايد در رختخواب پذيرايشان باشي


از تمام #سوسکها براي اين مقايسه #معذرت ميخوام ??

ديگه همه جوره بايد براي يک عده مسائل بديهي رو مثال زد ??
والا بخدا
??


واقعيت ماجرا اين است که حصر فقط در اولويت هاي تبليغاتي حسن روحاني بوده است نه در عمل او.
«حسن روحاني در زماني که حصر سران فتنه اجرا شد، به عنوان نماينده رهبري در شوراي عالي امنيت ملي حضور داشت و خود او نيز به اين حصر راي مثبت داده بود؛ چرا که حصر سران فتنه با راي مثبت تمام اعضاي شورا روبه رو شده بود.» روحاني که به واسطه بي‌برنامگي در حوزه اقتصاد و معيشت مردم با بحران پايگاه اجتماعي رو‌به روست به خوبي مي داند به پايگاه اجتماعي متمايل به اصلاح طلبان و تشکيلات و سازماندهي اين جريان محتاج است و مانند دور اول که  با کمک آنان توانست سرنوشت انتخابات را به نفع خود تغيير دهد؛ براي ادامه راه نيز بايد نظر آنها را همچنان جلب کند.

به نظر مي رسد رئيس دولت يازدهم و نامزد رياست جمهوري دوازدهم، وارد فاز جديدي براي بهره برداري تبليغاتي از موضوعات خاص شده است. با مطرح کردن موضوعاتي مانند ممنوع التصويري خاتمي و حصر سران فتنه مي تواند اصلاح طلبان را به تغيير در فضاي سياسي به نفع جريان خود اميدوار کند و آنها نيز مانند سال 92 پايگاه اجتماعي خود را در اختيار حسن روحاني قرار دهند. اين روال زماني خطرناک مي شود که وعده هاي تغيير وضعيت زندگي مردم و دغدغه معيشت و مسائل اقتصادي که موضوعات مهمي براي کشور و مردم است به حاشيه رفته و رفع حصر که دغدغه عده اي معلوم الحال است پررنگ شود که منافع کشور و نظام را به خطر بيندازد اما باز هم بايد به اين نکته اشاره شود که روحاني خود نيز از امضا کنندگان حکم حصر بوده است


 


 


شلمچه بوديم!



گلوله صاف اومد رو آمبولانس و تيکه تيکه اش کرد. اسماعيل گفت :حالا با نادعلي چيکارکنيم؟ حاجي گفت: لودرو بياريد جلو.بعد دست وپاي نادعلي روگرفتند و انداختند داخل بيل لودر. حاجي گفت: تند ببريدش اورژانس، اما با احتياط! مواظب باشيد اذيت نشه!. اسماعيل پريد بالا و پيرمرادي هم نشست کنارش. لودر روبستند به گازو رفتند تا رسيدند به اورژانس. پيرمرادي پريد پايين و رفت که امدادگرها رو صدا کنه. اسماعيل بازيش گرفت. بيل لودر رو کمي آورد بالا و پيرمرادي و امدادگرها با برانکارد دويدن بيرون. گلوله خمپاره اي خورد نزديک لودر. اسماعيل حواسش رفت طرف گلوله. پيرمرادي داد زد و دستش رو ت داد. اسماعيل نگاهش کرد و بيل و برد بالاتر. پيرمرادي دوباره جيغ زد و دستشو به طرف پايين ت داد. گلوله اي ديگ به زمين خورد. اسماعيل حسابي قاتي کرده بود. فکر کرد ميگه بيلو خالي کن. دسته روفشار داد. سربيل، وارونه شد. امدادگر جيغ زد. اسماعيل يادش اومد به نادعلي؛ که ديگه کار از کار گذشته بود و نادعلي زخمي و خوني مثل گوني ولوشد رو زمين و صداي جيغش رفت به آسمون. اسماعيل ترسيد. خواست بپره پايين، پاش گيرکرد به دسته اي و از بالاي لودر پرت شد و پهن شد رو زمين . دم اورژانس شده بود بازار خنده. حالا نخند و کي بخند؟ 






 شلمچه بوديم!


شيخ اکبر گفت:"امشب نميشه کار کرد. ميترسم بچه ها شهيد بشن". تو تاريکي دور هم ايستاده بوديم و فکر ميکرديم که صالح گفت: يه فکري! همه سرامونو برديم توي هم. حرف صالح که تموم شد، زديم زير خنده و راه افتاديم. حدود يک کيلومتر از بلدوزر ها دورشديم. رفتيم جايي که پر از آب و باتلاق بود. موشي هم پيدا نميشد. انگار بيابون ارواح بود. فاصلمون با عراقيا خيلي کم بود؛ اما هيچ سروصدايي نمي اومد. دور هم جمع شديم. شيخ اکبر که فرماندمون بود گفت: يک، دو، سه. هنوز حرفش تموم نشده بود که صداي هممون زله به پا کرد. هرکسي صدايي از خودش درآورد. صداي خروس، سگ، بز، الاغ و.


چيزي نگذشته بود که تيربارا و تفنگاي عراقيا به کار افتاد. جيغ و دادمون که تموم شد؛ پوتينا رو گذاشتيم زير بَغَلمون و دويديم طرف بلدوزرا. ما ميدويديم و عراقيا آتيش ميريختند. تا کنار بلدوزرا يه نفس دويديم. عراقيا انگار اون شب بلدوزرا رو نمي ديدند. تا صبح گلوله هاشونو تو باتلاق حروم کردند و ما به کيف و خيال آسوده تا صبح خاکريز زديم.


 



چه بچه هاي باحالي و چه روزاي باصفايي و چه شب هاي آسموني و قشنگي بود. سرزميني در يک قدمي بهشت ؛ نه روستايي بودند و نه شهري ، از سرزمين ملائک بودند .وچند روزي مهمون اين کره ي خاکي ؛ اومده بودند تا تلنگري به دل هاي زنگ خورده و غافل ما بزنند.


اون چيزي که در دفاع مقدس گذشت ،قصه ي خون و خون ريزي ، تعصب هاي خشک و تو خالي و اخماي تند و خشن نبود. راز قصه ي اونا ،رنگ قصه ي گل بود و پروانه ،تبسم و لبخند مرام صورتشون بود و نماز و اشک، مسلک روح آسمونيشون.


يکي از مقر هاشون نزديک خرمشهر بود. "مقر شهيد حجتي ". بيشترشون چهارده ، پونزده ساله بودند و راننده لودر و بلدوزر. بهشون ميگفتند : سنگر سازان بي سنگر ، معروف بودند به جغله هاي جهاد.سردار حاج مهدي عليخاني بهشون ميگفت : کُرفه چي ها ! يعني کوچولو ها !.


بيشتر خاکريز هاي شلمچه تا جاده هاي حلبچه اين ها رو يادشونه . انگار جبه خونه ي خالَشون بود .نه از ترکش مي ترسيدند ، نه از تير ؛ اما از خدا خيلي حساب مي بردند . خدا رحمتشون کنه . بيشترشون شهيد شدند؛ مثل "محمد علي قيصري " فرمانده هفده سالشون ، اجر نماز شبشون و حماسَشون با خدا و لبخند بازي هاي ساده و طنزشون ، مال شما.


 ان شا الله که هيچ وقت يادشون از دلامون نره .


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

مشاوره تخصصی آرایشی برای شما قلمزن فلسفه چیست سایت موسیقی لیورپول بررسی مزایای مهم ساخت تیزر تبلیغاتی مخاطب ممــــــــنوع ....! دستگاه خشک کن میوه کل مصالح ساختماني