شلمچه بوديم!



گلوله صاف اومد رو آمبولانس و تيکه تيکه اش کرد. اسماعيل گفت :حالا با نادعلي چيکارکنيم؟ حاجي گفت: لودرو بياريد جلو.بعد دست وپاي نادعلي روگرفتند و انداختند داخل بيل لودر. حاجي گفت: تند ببريدش اورژانس، اما با احتياط! مواظب باشيد اذيت نشه!. اسماعيل پريد بالا و پيرمرادي هم نشست کنارش. لودر روبستند به گازو رفتند تا رسيدند به اورژانس. پيرمرادي پريد پايين و رفت که امدادگرها رو صدا کنه. اسماعيل بازيش گرفت. بيل لودر رو کمي آورد بالا و پيرمرادي و امدادگرها با برانکارد دويدن بيرون. گلوله خمپاره اي خورد نزديک لودر. اسماعيل حواسش رفت طرف گلوله. پيرمرادي داد زد و دستش رو ت داد. اسماعيل نگاهش کرد و بيل و برد بالاتر. پيرمرادي دوباره جيغ زد و دستشو به طرف پايين ت داد. گلوله اي ديگ به زمين خورد. اسماعيل حسابي قاتي کرده بود. فکر کرد ميگه بيلو خالي کن. دسته روفشار داد. سربيل، وارونه شد. امدادگر جيغ زد. اسماعيل يادش اومد به نادعلي؛ که ديگه کار از کار گذشته بود و نادعلي زخمي و خوني مثل گوني ولوشد رو زمين و صداي جيغش رفت به آسمون. اسماعيل ترسيد. خواست بپره پايين، پاش گيرکرد به دسته اي و از بالاي لودر پرت شد و پهن شد رو زمين . دم اورژانس شده بود بازار خنده. حالا نخند و کي بخند؟ 





مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

جنات میخانه عشق من و تو دانلود فایل " استیضاح " کتاب ارغوانی همه جا و همه چیز فایل های دانشجویی A TEENAGE BOY OF IRAN گلبن یاس گروه فرهنگی هنری یاس